سکوت را دوست می دارند
چرا که مرحم درد است
و اما من
فریاد را دوست می دارم
برایم مرحم درد است
ولی افسوس و صد افسوس
که دردهایم فراوان گشته اند و من
صدایم خفته گردیده
* امیر امیری *
گاهی دنیا با تمام عظمتش
برایم تنگ میشود
آنگاه که دلتنگم
* امیر امیری *
شادی هایمان که هیچ
یادت باشد
که اگر میان تمام دردهای دنیا هم که باشیم
فقط من هستم و تو
فقط من و تو
* امیر امیری *
روزهاست که...
شادم، اما نه آنگونه که باید
خندانم... ازته دل ؛ اما نه آنگونه که خود بخواهم
دوست میدارم، بیش از هر زمان
اما
فریاد می خواهم، بیش از گذشته
و دلیلش بماند میان من و خدای من
اغراق نخواهد بود که اگر بگویم
خسته ام
بیش از همیشه و بیش از هر زمان دیگری
* امیر امیری *
و این روزها
و حتی شبها
جای تمام دردهایم درد میکند
* امیر امیری *
گاهی وقتها دلم چنان می گیرد
که تمام عاشقانه های دنیا هم
برایم کم است
* امیر امیری *
و اما امروز
باخره بعد 3 روز
بیش از 580 مطلب از وبلاگ پاک شد
نه ثروت تا کنون زائیده مردی
نه قصر و کاخ درمان کرده مردی
برو انسانیت را مشتری باش
قضاوت میشوی با آنچه کردی
گاهی
جای بعضی نبودن ها را
هیچ بودنی پر نمی کند
* امیر امیری *
وقتی واقعیت ها، آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود
عشق نشسته است کنار خیابان و کلاهی کشیده بر سر دارد گدایی می کند
و مرگ در قالب دخترکی زیبا ، گلهای رز زرد را می فروشد
زندگی ، در لباس افسری پلیس، برای ماشین های تمدن در سوت خود میدمد و فرمان ایست میدهد
و اما شاد،
شادی در قالب گنجشک کوچکی ، در سوراخ زیر شیروانی، از ترس گربه خشونت ، قایم شده است
و آدم ها ، همان غورباقه های سرگردان مرداب تنهایی هستند که شاد از شکار مگس های عمرشان، شب تا صبح غورغور می کنند
و این است واقیت این روزهای ما