زندگی را دوست میداریم
که شاید تنها دلیل
ترس از مرگ باشد و نبودن
( امیر امیری )
چه بد شود، چونکه دلت
هر چه زدند، بر در بسته میزند
* امیر امیری *
گوهر پاک بیاید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لوء لوء مرجان نشود
و گاهی سکوت نشان رضایت نیست
نشانی از ویرانه گی ست
(امیر امیری )
امان از دست تو فریاد
دلم خون شد
و حالا هر چه بادا، باد
* امیر امیری *
گرچه سکوت دنیای تازه ام شده
اما فریاد را چه کنم
فریادی که تمام وجودم را میطلبد
امان از دست تو فریاد
* امیر امیری *
یاد من باشد که فردا دم صبح،
به دنیا سلامی ندهم از اجبار
با نقابی خندان که زیرش پر است از گریه و غم
یاد من باشد که به صبحگاه که هیج،
به شب هم سلامی ندهم
چون که در وقت غروب، دل من سخت شکست
یاد من باشد به بازار محبت نرم
چون در آنجا از محبت خبری نیست که نیست
یاد من باشد که اگر همسایه من شاد شده، به دلی پرمحبت بوده
من به شوق کدامین دل پر حسرت خویش شاد شوم
هر روزمان شده دلتنگی
دلتنگ دوست
دلتنگ یار
دلتنگ دیدار
و حتی
دلتنگ هوا و باد
اما گاهی فراموشمان می شود که
چه بی وفا شده ایم
در میان اینهمه دلتنگی
کاش روزی برسد که
دلمان برای خوب بودن خودمان هم تنگ می شد
و دلتنگ خودمان شویم
و من اکنون
دلتنگ خودم هستم و بس
* امیر امیری *
دلتنگی را دوست دارم
آنگاه، که دلتنگ تو باشم و
هوایم، هوای تو باشد
* امیر امیری *
گاهی دلم شعر عاشقانه میخواهد
دستانت را به من بسپار
* امیر امیری *