من امـــا بــاورت کـــــــردم
کـه بـــا من اینـچنیــــن کــــــردی
( امیر امیری )
من دل در گـــــرو عشق ** علـــــی ** دارم و بس
در یاد خودم یاد ** علــــــــی ** دارم و بس
** علـــــــــــــی ** فقـــر زمان بود ولی
مــــــــــرد خدا بـــود ** علـــــــــــــــــــی **
** علــــــــــــــی **امیـــر دورانش بود
** علــــــــــــــی ** که حق زفـــرمانش بود
** علــــــــــــــــی **:::
امـیــــــــر و مــــولایــــم بــــود
این روزها همه جا زلال است
زلال زلال
مثل آب باران
زلالی این روزها از مناسبتش است
و از اشکهایی که شما میریزید
روزهایی که ما قدر مینامیمش
روزها و شبهایی که در فراق آن حضرت اشک میریزم
اشکی در فراق پدر یتیمان
اشکی بر مظلومیتش
مظلومیتی که همگان بر آن واقفند،،،حتی کفار و مشرکان
همان کفاری که فرق مبارکش را شکافتند،،،چون دیگر هیچگاه نمیتونستند
همانان که در مسجد خدا و در محراب خدا و در نماز صبح رمضان خونش را ریختند
ریختند تا اسلامش را از بین ببرند
اما آن حضرت در همان حال هم....به پسرش حسین(ع) امر کرد که نماز را برپادارد
تا مبادا نماز مسلمانان قضا شود
آری او اینگونه مسلمان بود
و ما :::
ما از مسلمانی فقط ادعـــایـــی بیش نداریم
فقط ادعــــا هستیم
فقط ادعــــــا
(( امیــــــر ))
شهادت مظلومانه حضرت علی ((ع))
بر تمام شما دوستداران آن حضرت تسلیت باد
سایبانی برایت بنا میکنم
سایبانی از جنس خودم
از جنس عشق
و
از جنس لطیف
دوست داشتن !!
بنا میکنم
تا تو را
در این دنیای پر از دوز و کلک
براه عشق آورم
امـــــــــــــا
تو گریزانی
آنهم فقط از
سایبان من
شاید هم از من
شاید از .....
******************
گفته بودم که به عشق تو دلگرمم و بس
کاش میدانستم
که تو در عشق بدنبال چه ها میگردی
(( امیــــر:: 27/2/85))
به یاد آر !
به یاد آر تمام گذشته ها را و تمام خاطراتمان را
آیا یادت هست ؟؟ روزها و شبهای با هم بودن را و لحظات زیبای عاشقی را، و دلتنگی هایمان را
یادت هست که چه می گفتم؟ و اینک با تمام وجودم تکرارش میکنم
نیــــازت دارم
وجودم شانه هایت را میطلبد، وجودم عشق را می کاود و وجودم ،،تمام وجودت را صادقــانــه طلب می کند !!
دیگــــر شانه ای نیست برای آرامش من،
دیگـــــر دستی نیست، برای پاک کردن اشکهایی که از درد فراقت می آید
کاش میدانستی!
که این روزها چه سنگدل شده ای
من در میان تمام لحظاتم بدنبال نشانی از تو می گردم و تو با سنگدلی تمام فقط در فکـــــر گـــــــریــــزی
و در فکــــــــــــر محـــــــو کـــــردن خاطــــراتمـــان
و چه سنگدل شده ای در لحظاتی که نیازت دارم
امــــا تو..!
جان من سنگدلی
دل به تو دادن غلط است
( امیــــر امیری )
گاهی اوقات احتیاج به یه آدمی داری که باسته روبروت و محکم توی چشمات رو نگات کنه و و بزنه تو گوشت
و تو دستت رو بذاری روی گونهت و دوباره نگاش کنی و ببینی که هنوز عصبانیه
اما میون همین عصبانیت هم دوستت دارم و نگرانی های زیادی وجود داره
و سرت فریاد بزنه که تو چه دردته؟ بسه، به خودت بیا پسر!! تو چته!
وتو یکهو بلرزی و بغلش کنی و اون با همون دستی که بهت کشیده زده موهات رو نوازش بده و بگه آروم باش
و تو سرت رو فشار بدی توی گودی شونه اش و چشمات رو ببندی و بازهم بلرزی
و باز هم با خودت فکر کنی که واقعاً چته!!
یه نفر تو آخرین ثانیه ها از راه رسید
اون با آخرین ستاره، دست مهتابو بوسید
اون ،تو اولین قرارِ عاشقی پیشم نشست
اون با چشمای قشنگش غم قصه رو شکست
اون همون لحظه رسید که عاشقی میخواست بمیره
اون اومد تا عاشقی رونق بگیره میدونست لحظه ی دیدار منه
میدونست هنوز ستاره روشنه اون سرِ ساعت عاشقی من،
جوونه کرد اون منو عاشق ِ آشیونه کرد
اولین قرارِ عشقو تو چشای اون نشستم آخرین شبای عشقو تو چشای اون شکستم
دل من هنوز نداره اینو باور که قشنگترین بهارم، برسه لحظه ی آخر