چه بد شده ایم این روزها
این روزها که می گویم، خودش زمان زیادی ست
از همان زمان که انسانیت جای خود را به یک زندگی کثیف داد،
از همان زمان که قبیح ترین رفتارها برایمان آرامش بخش شد،
از همان زمان که دزدی کردیم و خود را گول زدیم که حقم را گرفتم
از همان زمان که دروغ گفتیم و دلیل آوردیم که حقش بود .
بد شده ایم،
بخدا که بد شده ایم
با قد کوتاهمان بلندای زندگی دیگران را ورق میزنیم تا شاید در جایی، در زمانی، به گافی برسیم،
و گاهی مهم نیست گافی باشد یا نباشد،
فقط کافی ست دهانمان باز شود به گفتن،
پس می گوییم، هر آنچه را که در ذهن کثیف خود پرورانده ایم.
اما گویی یادمان رفته که هنوز هم هستند افرادی کوتاه قد مانند خودمان
یادمان رفته که ما هم پشت ویترین دیگرانیم
یادمان رفته که خودمان در منجلاب فساد فرو رفته ایم نه دیگران،
آری یادمان رفته
یادمان رفته که خود را ببینیم و بشنویم
یادمان رفته که هنوز هم هستند عده ای، که مجیز گوی ما نیستند
یادمان رفته که خوب ببینیم و خوب بشنویم
بشنویم که می گویند:
کافر همه را به کیش خود پندارد.
پی نوشت:
یادمان باشد که
خدا هست
و چوب خدا بی صداست
_______________________
از سری یادداشتهای من
دوازده / خرداد / نودوهشت
* امیر امیری *
_______________________
خداوندا
رمضان هم تمام شد
ماه میهمانی تو.
ما که سی روز روزه گرفتیم تا حال نیازمندان و فقرا را دریابیم، اما نشد که نشد
حواست نبود، ما امیدمان به سیری افطار بود و نیازمندانت بی امید
ناامید از اینکه حتی لقمه ای باشد برای زنده ماندن
حواست نبود که سفره های افطار ما رنگین بود و سفره نیازمندانت همچنان تهی.
فرقی نکرد،سفره هایشان تهی بود و صد البته هم تهی خواهد ماند
این ماه هم گذشت
حال ما ماندیم و سیاهه اعمالمان در نزد تو.
و اما فردا
عید است و مسلمانان مقرب درگاهت در فکر پاسخ به این سوال که
ناهار فردا چه باشد بهتر است؟
مرغ ؟ کباب؟ گوشت و برنج اعلاء ؟
کدام؟
اما ایکاش میدانستم که بندگان فقیرت در فکر آنند که فردا غذایشان چه باشد بهتر است!؟یا در فکر آنکه برای فردا،آیا غذایی برای زنده ماند هست یا نه!؟
خدایا
ما که حالشان را درک نکردیم،خودت درک کن
ما که کمک نکردیم،خودت کمک کن
ما که سیرشان نکردیم،خودت سیرشان کن
ما که باعث و بانی این فقر را کاری نکردیم،خودت نابودش کن
خدایا
ببخش که در این ماه هم مثل دیگر ماههای سال
هیچ غلطی نکردیم جز ادعا
پ.نوشت :
یادش بخیر که وقتی کوچیک بودم،حال و هوای ماه رمضان خیلی فرق داشت با الان.
( امیر امیری )
سالهاست که برای پهلوان شدن، دیگر نیازی به زور بازو نیست
در این زمانه پرآشوب
همین که ذهنت پاک باشد و انسان بمانی
می شوی رستم زمانه خودت
* امیر امیری *
چه بد شده ایم این روزها
این روزها که می گویم مدت زیادی ست
از همان زمان که انسانیت جای خود را به یک زندگی کثیف داد،
از همان زمان که قبیح ترین رفتارها برایمان آرامش بخش شد،
از همان زمان که دزدی کردیم و خود را گول زدیم که حق را گرفتم
از همان زمان که دروغ گفتیم و دلیل آوردیم که حقش بود.
بد شده ایم،
بخدا که بد شده ایم
با قد کوتاهمان بلندای زندگی دیگران را ورق میزنیم تا شاید در جایی، در زمانی، به گافی برسیم،
و گاهی مهم نیست گافی باشد یا نباشد،
فقط کافی ست دهانمان باز شود به گفتن،
پس می گوییم، هر آنچه را که در ذهن کثیف خود پرورانده ایم.
اما گویی یادمان رفته که هنوز هم هستند افرادی کوتاه قد مانند خودمان
یادمان رفته که ما هم پشت ویترین دیگرانیم
یادمان رفته که خودمان در منجلاب فساد فرو رفته ایم نه دیگران،
آری یادمان رفته
یادمان رفته که خود را ببینیم و بشنویم
یادمان رفته که هنوز هم هستند عده ای، که مجیز گوی ما نیستند
یادمان رفته که خوب ببینیم و خوب بشنویم
بشنویم که می گویند
کافر همه را به کیش خود پندارد.
* امیر امیری *
نه هر قصاب ماهر می کند پوست
نه هر نون و نمک خور می شود دوست
مرا چشم و دل و جان و جهان بود
همه عمرم به فال دیگران است
امیر امیری
عشق تو کجا و من دیوانه کجا
معشوق کجا و من بیگانه کجا
امیر امیری
سکوت گوشی را کـــر نخواهد کرد
درد را فــریـــــاد باید کرد
طاها مقدم
اینروزها هر که را می بینم در شکایت است
کاش میدانستم
که گردش روزگار به کام کیست!
این حال و روز من و شماست
بخوانید
.
.
بعد از یکسال و نیم تردد در یک محیط کاملا فرهنگی و دیدن هر باره مدیر پرطمطراق این مهدعلم و دانش، برایم جالب بود که افرادی که هر روزه و هر لحظه در کنار او قرار دارند دقیقا شغلشان چیست!
با اینکه به دفعات برای دقایقی به اتاق مدیر رفته بودم دیدن مداوم آن عده، بالاخص جوانی ، برایم تعجب برانگیز بود و نوعی دغدعه ذهنی را برایم ایجاد کرده بود.
و اما امروز
دغدغه و آتش اشتیاقم خاموش شد و ... امروز دقایقی را با مدیر گذراندم و در تمام این دقایق این جوان، تنها خیره به مدیر بود و بس
و هر از گاهی برای خوشایند مدیر، کلماتی میگفت و هر دو می خندیدند
(و عجب نگاه عاشقانه ای بود میان آن دو مرد)
.
آنوقت بود که فهمیدم هنوز هم هستند ملیجک ها و سوگلی ها.
{پی نوشت را بخوانید}
.
.
فکر میکردم وقت آن رسیده تا دوران ملیجک ها وسوگلی ها به سر برسد.
راستی
چه بد است که عده ای از پول بیت المال حقوق می گیرند و پاداش، تنها برای همین نگاه کردن ها و همین شوخی ها و همین ملیجک بازی ها.
اخطار:
امروز برای دومین بار فهمیدم که احترام به این افراد، احترام به مدیر است و ذات مقدس ریاست./
اولین بار که فهمیدم پست سوگلی ها را نوشتم
و دومین بارش
این پست
چراکه
من امروز بعد از کلام ملیجک(سوگلی) وقتیکه او را در میان فاضلاب غوطه ور کردم به مذاق مدیر خوش نیامد و مدیر هم مانند او مغموم شد و دلگیر
اما من شاد شدم و آرام و به قول دوستان پرشور در افق محو گشتم.
نمیدانم..شاید ایراد از من است،
چه کنم در این خصوص هیچگاه نخواهم فهمید.
متنفرم از این افراد،
چه مدیر
چه ملیجک
و چه سوگلی
.
.
??کاش میدانستم کمبود از کیست؟
رئیس یا مرئوس؟
.
.
پ.نوشت اول:
دو بار دیدم و هر دوبار هم در محیط های فرهنگی که باید فرهنگ را بسازند....
شاید هم این رسم احیای ملیجک هاست تا بیشتر خوششان بیاید و روزگار بیشتر به کامشان باشد
.
پ.نوشت دوم:
راستی
ملیجک ها و سوگلی های شما کجاست؟
نکته:
برای خواندن پست سوگلی ها به پست قبل مراجعه کنید.
________________________________
از سری روزمرگی های من
یکم / دی / هزاروسیصد و نود وهفت
امیر امیری
______________________________________