همه ما عادت کرده ایم به فرارهای هرازگاهی
فرار از آشوبها
فرار از دیگران
فرار از تنهایی
و حتی فرار از خود
فرار ...
واقعیت انکار ناپذیر زندگی ماست
و هر کدام از ما در گذشته خود، بارها و بارها فرار را تجربه کرده ایم و خود را آزموده ایم
فرارهایی که گاهی برایمان سود داشته و گاهی پشیمانی
به گذشته و فرارهای گاه و بی گاهمان که نگاه می کنیم
می بینیم که گاها تکه ای از وجودمان را در گذشته جا گذاشته ایم
مانند همان تکه بجا مانده بر روی سیم خاردارهای
یا تکه بجا مانده در وجود دیگری
تکه هایی که مانده اند، به یادگار
یادگار پیروزی
یا
یادگار پشیمانی
و این واقعیت انکارناپذیر زندگی ماست
* امیر امیری *
بیهوده قضاوت نکنید،
اگر نامتان خدا نیست
*امیر امیری *
آن کس که اسب داشت...
غبارش فرو نشست
وای از گرد سم تازه خر خریده ها!
اگر کسی را
به اندازه خدا
پرستش می کنید،
بدانید که
دلیلی ندارد
من هم
او را مانند شما
بپرستم
امیر امیری
درد که باشد
خیال بافی مان خوب می شود
و شب که باشد
خیال بافی مان محسوس تر می شود
و هر شب
برای خودمان خیال می بافیم
خیال کسی که حتی برای لحظه ای نداریمش
اما بازهم خیالش را می بافیم
* امیر امیری *
امروز باز هم صدای زنگ ساعت را شنیدم
و این یعنی شروع روزمرگی های هر روزه ام
بیدار شدن،دوش گرفتن و روز را به شب رساندن
بازهم روزمرگی
آنقدر خودم را غرق در روزمرگی کرده ایم که دیگر فراموشم شده،
که مرگی هم هست
و هر لحظه ممکن است برسد
و اما امروز
خدارا شکر که امروز بازهم خورشید را دیدم
امروز هم زنده ام
شاید امروز فرصتی شود برایم
تا انسان خوبی باشم
تا از بار گناهانم کم کنم
و شاید امروز بشود کار خوبی کرد
دیروز که نشد
روز قبلش هم نشد
شاید امروز بشود
شاید
شاید
*امیر امیری *
حال و هوای روزهایمان شده پر از منیت و ادعا
ادعای شجاعت و بی باکی
ادعای درستی و نجابت
ادعاهایی از همه نوع و همه جنس
اما شب
شب حکایتش جور دیگر است
شب که می شود درونمان پر می شود از تفکرات و خیالات
و ذهنمان پر می شود از هزاران حرف
حرفهای گفته و نگفته
حرفهایی که شاید هیچگاه جرات گفتنشان را نداشته باشیم
اما هر شب برای خودمان مرورشان می کنیم
تا مبادا از یادمان بروند
چرا که میدانیم هیچگاه جرات بر زبان آوردنشان را نداریم
پس ما می مانیم و سیاهی شب و بیداری و تفکر
و صبح دوباره شجاع می شویم و پر از ادعا
و این حال هر شب و روز ما آدمهاست
آدمهایی به ظاهر شجاع و پرادعا
* امیر امیری *
به دلت بد راه نده!
شاید همین الان گوشی را بردارد
بدون هیچ فکری
بی ملاحظه
بنویسد ""دلم برایت تنگ شده""
به همین اندازه راحت...
به همین اندازه محال...!
گاهی باید رفت
نه برای رسیدن
فقط برای رفتن و دور شدن
بدون مقصد
بدون هدف
فقط باید رفت
* امیر امیری *
اغلب مردم به قصد فهمیدن گوش نمی دهند
آنها به قصد پاسخ دادن گوش می دهند