عشق، یعنی ماندن و ساختن
یعنی بودن و فهمیدن
یعنی...
اما ممکن است روزی برسد که برای عزیزانت تمام شوی!
آنجایی که دیگر، نه مرهمی و نه محرم!
آنجایی که دیگر نه ماندنت دلگرمی ست و نه رفتنت دغدغه!!
و زمانی که چنین شد، باید بدانی که مزاحمی بیش نیستی و آنگاه زمان، زمان رفتن است و نماندن!
آری، باید بروی، چه بخواهی و چه نخواهی!
باید بروی تا آرامشی را که با حضورت نتوانستی به عزیزانت بدهی، با نبودنت بدهی
گاهی باید بخاطر آرامش و عشق به عزیزانت، بروی!!
فهمیدنش سخت نیست! انجایی که دیگر اعتباری نداری و عزیزانت از تو دوری می کنند، باید بروی.... که اگر بمانی، مزاحمی!
باید بروی، چه از چشم، چه از دل! و از هر جا و مکانی که ممکن است نام و نشانی از تو را بدک بکشد!
گاهی باید رفت....بی کم و کاست و بی حرف و گلایه
(امیر امیری)
.