سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلوتگه دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با امیر امیری| درباره امیر امیری|پارسی بلاگ
»» من و عمو ماشاالله

دوره راهنمایی بودم که تو ایام عید عمو ماشاالله(عموی بابام) از اصفهان اومده بود خونه ما.
آدم خوب و دنیا دیده ای بود
یک روز که تو خونه ما میانجی گر بحث زن و شوهری یکی از آشناها شده بود، وسط پادرمیونی و وساطت، یکهو دستش رو گذاشت روی قلبش و چشماش رو بست، همه فامیل هول شدند و دویدند طرفش... یکی آب میورد، یکی آب قند.... پدر و مادرم هم میخواستند زود ببرنش بیمارستان.
کمی که گذشت چشماش رو باز کرد و با یه لبخند گفت خوبم... همه نفس راحتی کشیدند اما بازهم توجه همه سمت عمو ماشاالله بود که نکنه دوباره حالش بد بشه
تو عالم نوجوانی و خامی، به خودم گفتم چه مریضی باکلاسی، کمی دستت رو میذاری رو قلبت و همه هم بهت توجه می‌کنند، و هر وقت خواستی میگی خوبم، کاش منم از این مریض ها بگیرم
یک روز که تو پذیرایی، روی مبل نشسته بود و سرش تو روزنامه بود، دل رو زدم به دریا و بهش گفتم عمو چه مریضی باکلاسی دارید ها... همونجور که سرش تو روزنامه بود گفت چطور؟
گفتم: آخه وسط بحث دست گذاشتی رو قلبت و بحث رو تمام کردید، همه هم مراقبتند، دعا کن منم اینطور بشم
سرش رو از روزنامه آورد بیرون و کمی نگاهم کرد و با همون لحن آروم و شیرینش گفت: خدانکنه عموجان... من درسته گفتم خوبم، اما خوب نبودم، این اصلا خوب نیست که تا عصبی بشی قلبت بگیره و دردش تا 1-2 ساعت بعدش هم ول کن نباشه ... ایشاالله همیشه سالم باشی عمو جان، دیگه از این دعاها نکن.

حدود 30 سال گذشت
و حالا من خودم درگیر همون بیماری هستم که روزی دعاش رو کردم
چند روز پیش تو یه مهمانی، یکهو قلبم شروع کرد به تپش، دستم رو گذاشتم روش و چشمامو چند لحظه بستم و تو خودم مچاله شدم
همه نگران شدند و دورم رو گرفتند و اصرار داشتن که بریم بیمارستان، قرصم رو خوردم و برای اینکه نگرانی اطرافیانم رو کم کنم، با خنده گفتم خوبم، خوبم، دیگه عادت کردم دیگه به بازی هاش
اما خودم میدونستم که خوب نیستم و درونم چه دردی داره
کمی که گذشت همون بحث عادی شروع شد و اما همه نیم نگاهی بهم داشتند
یکهو نگاهم افتاد به ویدا کوچولو که به طرز خاصی نگاهم می کرد،
اومد پیشم و گفت: عمو امیر مریضیت چیه؟ چقدر باحال بود و خندید
یکهو این خاطره 30 ساله برام زنده شد و دیگه نذاشتم حرفشو ادامه بده و ....
و بعدش رفتم تو فکر 30 سال پیش و اونروز و عمو ماشالله

و حالا من موندم و یه قلبی که هر وقت دلش بخواد می گیره و هروقتم بخواد ول می کنه



                                              (امیر امیری)



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 04/1/25 :: ساعت 4:22 عصر )
»» لیست کل یادداشت امیر

گله ای نیست
پیر شده ام
بنیان
شاید وقتی دیگر
باور
سفری بی پایان
شعر
من و عمو ماشاالله
فکر و خیال
قمار دنیا
خسته ام
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 4
>> بازدید دیروز: 10
>> مجموع بازدیدها: 466834
» درباره امیر امیری

خلوتگه دل
امیـــر امیــری
سفری در پیش است، سفری بی پایان، سفری تا به تمنای نگاهی، بماند همه جا و همه وقت (امیر امیری)
» آرشیو مطالب
1. سال 1384 (1)
2. سال 1384 (2)
3. سال 1385 (1)
4. سال 1385 (2)
5. سال 1385 (3)
6. سال 1385 (4)
7. سال 1385 (5)
8. سال 1386 (1)
9. سال 1386 (2)
10. سال 1386 (3)
11. سال 1386 (3)
12. سال 1386 (4)
13. سال 1386 (5)
14. سال 1387 (1)
15. سال 1387 (2)
16.سال 1387 (3)
17. سال 1387 (4)
18. سال 1387 (5)
19. سال 1388 (1)
20. سال 1388 (1)
21. سال 1388 (2)
22. سال 1388 (3)
23. سال 1388 (4)
24. سال 1389 (1)
25. سال 1389 (2)
26. سال 1389 (3)
27. سال 1390 (1)
28. سال 1390 (2)
29. سال 1390 (3)
30. سال 1390 (3)
31. سال 1390 (4)
32. سال 1391 (1)
33. سال 1391 (2)
34. سال 1391 (3)
35. سال 1391 (4)
36. سال 1392 (1)
37. سال 1393 (1)
38. سال 1393 (2)
39. سال 1394 (1)
40. سال 1394 (1)
41. سال 1394 (2)
42. سال 1395 (1)
43. سال 1395 (2)
44. سال 1395 (3)
45. سال 1396 (1)
46. سال 1396 (2)
47. سال 1396 (3)
48. سال 1397 (1)
49. سال 1397 (2)
50. سال 1397 (3)
51. سال 1397 (4)
52. سال 1398 (1)
53. سال 1398 (2)
54. سال 1398 (3)
55. سال 1399 (1)
56. سال 1399 (2)
57. سال 1400 (1)
58. سال 1401 (1)
59. سال 1402 (1)

» موسیقی وبلاگ

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر